شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دخملم شیدا

واکسن 4 ماهگی

دخملم ٢ روز پیش واکسن ٤ ماهگیتو زدیم. خیلی اذیت شدی. ٢ روز تب داشتی و هنوزم بی حال و بد اخلاقی. اردک بوقیتم بردیم که مثلا آرومت کنه ولی بی فایده بود. قبلش خانمه می خواست وزن کنه. اینقد دست و پا زدی که وزنت معلوم نبود.وزنت ٦ کیلو و ٤٠٠ بود و قدت ٦٥ سانت. قبل از واکسن اینقد خندیدی که نگو ولی الان ٣ روزه که از اون خنده ها خبری نیست. خدا کنه تا فرداشب که عروسی رضا خاله فاطمه است خوب بشی. شنبه هم اولین مسافرت طولانیتو رفتی. رفتیم تهران عروسی علی پسر حاج آقا هاشم. بابا عقب ماشین کریرتو جاسازی کرد و تو تموم راه خواب بودی. وقتی ماشین راه می افتاد می خوابیدی و تا وای می ستاد بیدار می شدی. اونوقت حسابی سر حال بودی و با همه بازی می کر...
24 شهريور 1390

دکتر

عزیزم امروز برای اولین بار دکترت بردم و برگ اول دفترچه بیمت رو خط خطی کرد. امیدوارم آخرین برگ هم باشه که خط خطی می شه.   چند روزه استفراغ می کنی و باد تو دل کوچولوت می پیچهو دکترم یه قطره داد که ایشالا خوب بشی. وزنت ٦ کیلو و ٤٠٠ گرم بود. تو کیلینیک هر آدمی که می دیدی بهش می خندیدی و سرت دنبال هر کی رد می شد می رفت. حالا فکر کن کیلیکم شلوغ و دایم یکی از جلوت رد شه!!!! کارای جدیدی که می کنی: خودتو از روی کریر بلند می کنی و می خوای بشینی و می خوای پرت کنی جلو. بالاخره تونستم گولت بزنم و شیر ریختم تو شیشه و بهت دادم و تو هم خوردی. بابا بغلت می کنه و هوشتی بالات می کنه و تو از خنده قش می کنی و خودتو مثل قنچ جمع می کنی...
15 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملم شیدا می باشد